پیشزمینه پرونده هستهای تا قبل از احمدینژاد
سابقه پرونده هستهای ایران به اوایل دهه ۲۰۰۰ بازمیگردد؛ زمانی که تحت ریاستجمهوری خاتمی، ایران پروتکل الحاقی را داوطلبانه پذیرفت و دستکم غنیسازی را موقتاً تعلیق کرد. در آن دوره، شورای حکام آژانس چند قطعنامه غیرالزامآور صادر کرد اما تا سال ۲۰۰۵ پرونده ایران به شورای امنیت ارجاع نشد. وقتی احمدینژاد درباره پرونده هستهای وارد کاخ ریاستجمهوری شد، راهبردی کاملاً متفاوت در پیش گرفت و فضای همکاری را به تقابل تبدیل کرد.

تغییر سیاست هستهای؛ حلقه اصلی روایت احمدینژاد
دولت احمدینژاد چهار اقدام کلیدی برداشت که بهزعم حامیان، استقلال هستهای را تثبیت میکرد اما به یقین عاملی تعیینکننده در ارجاع پرونده به شورای امنیت و صدور قطعنامههای تحریمی بود:
- ازسرگیری غنیسازی در نطنز و شکستن پلمب اصفهان
- توقف اجرای پروتکل الحاقی و محدود کردن بازرسی آژانس
- ساخت تأسیسات زیرزمینی فردو و ارتقای سطح غنیسازی به ۲۰ درصد
- تعویق مذاکرات با تروئیکای اروپایی و سیاست «فشار حداکثری»
این اقدامات، موضوع تأکید تمام شش قطعنامه الزامآور شورای امنیت در دوره احمدینژاد شد و مدعیان «غلط بودن بهانهها» نمیتوانند اثبات کنند که احمدینژاد درباره پرونده هستهای واقعیت را پنهان نکرده است.
قطعنامههای شورای امنیت؛ پاسخ جامعه جهانی به رفتار ایران
شورای امنیت سازمان ملل از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ شش قطعنامه اصلی علیه ایران صادر کرد (۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵ و ۱۹۲۹). این تحریمها مستقیماً در واکنش به چهار اقدام بالا وضع شده و نشان میدهد که احمدینژاد درباره پرونده هستهای هرگز نمیتوانست بگوید سیاستهای دولتش منجر به هیچ تحریم جدیدی نشدهاند.
روایت احمدینژاد و اهداف پشتپرده
علیرغم اسناد و قطعنامهها، احمدینژاد هنوز ادعا میکند که قطعنامهها به دلیل سیاستهای قبلی ایران یا توجیهات سیاسی غرب است. برای فهم چرایی این اظهارات، میتوان به دو دلیل اصلی اشاره کرد:
- حفظ چهره «مقاوم انقلابی» و تمایز از دولتهای گذشته و بعد
- بازتعریف پرونده هستهای به عنوان ابزاری انتخاباتی و نه مسئلهای فنی
با این نگاه، میتوان نتیجه گرفت که وقتی احمدینژاد درباره پرونده هستهای صحبت میکند، بیش از جستوجوی حقیقت، به دنبال بازسازی کارنامه سیاسی خود است.
حقیقت آن است که مجموعه اقدامات هستهای در دولت احمدینژاد و واکنش تحریمی جامعه جهانی سند روشنی است بر اینکه ادعاهای وی درباره پرونده هستهای با واقعیت تطابق ندارد. پایان این ماجرا اما زمانی رقم خواهد خورد که علاقهمندان به سیاست و تاریخ، مصلحت سنجیها و انگیزههای پشت «روایتهای خلاف واقع» را نیز به دقت بررسی کنند.